خانه عناوین مطالب تماس با من

مجهول

مجهول

پیوندها

  • رو نوشت بدون اصل
  • افیون
  • ذهنی گرسنه
  • از خود با خویش
  • انسان چیزی جز گفته هایش نیست
  • چکاوک خسته
  • کنتراست
  • به همین سادگی
  • میلاد
  • دیدگاه من
  • خلسه
  • گیلاس آبی

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • [ بدون عنوان ]
  • No Exist
  • این روزها
  • سهم
  • تغییر

بایگانی

  • آذر 1387 1
  • آبان 1387 2
  • مهر 1387 6
  • شهریور 1387 4
  • مرداد 1387 1
  • خرداد 1387 1
  • اردیبهشت 1387 7
  • فروردین 1387 10
  • اسفند 1386 14
  • بهمن 1386 7
  • دی 1386 3
  • آذر 1386 9
  • آبان 1386 2
  • مهر 1386 2
  • شهریور 1386 3

آمار : 36317 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • دو راهی عشق دوشنبه 5 فروردین 1387 11:02
    این پیچ را که رد کنیم به دو راهی می رسیم تصمیم با تو! عاشقم می مانی؟ یا ترجیح می دهی فقط، عاشقم بمانی؟!!
  • نوروز پنج‌شنبه 1 فروردین 1387 17:10
    روزها بگذشت و تقویم زمان تکمیل شد سالمان با صوت حول حالنا تحویل شد روزهای بهاریتون مبارک.
  • My Love Was You سه‌شنبه 28 اسفند 1386 07:45
    آرزوم تو بودی آبروم تو بودی بی دووم تو بودی بی صفت
  • یه تصمیم شنبه 25 اسفند 1386 09:13
    ما آدما هر روز صبح که از خوب پا می شیم یه انتخاب داریم. اون هم انتخاب بین داشتن احساسات خوب یا بده. من می خوام از این به بعد هر روزمو با احساسات خوب شروع کنم و نهایت لذت رو از همه چی ببرم. از زندگی کردنم، از سالم بودنم، از خوشبخت بودنم (از لحاظ این که هیچ وقت چیزی تو زندگیم کم نداشتم) و مخصوصا بیشترین لذت رو ببرم از...
  • حس بهاری پنج‌شنبه 23 اسفند 1386 07:37
    خراب این روزهای بهاریم مخصوصا وقتی صبح ها گنجشکای ذوق زده ی پشت پنجره نمی ذارن یک ساعت بیشتر بخوابی و من با همون خواب آلودگی پر از حس های خوب می شم.
  • Free سه‌شنبه 21 اسفند 1386 09:02
    غم های دلم را دور ریخته ام دل بستگی هایم را هم و مانده ام با یک قلب تهی احساس پوچی ست.
  • حالم به وسعت ابدیت خوش است شنبه 18 اسفند 1386 12:35
    رویاهایم را مرور می کنم چه احساس خوبی دارم انگار به همه ی آن ها رسیده ام به خاطر همه ی چیزهای خوبی که دارم خدا رو شکر می کنم.
  • هر چی عشق کثیفه بی خیالش هر چی بی وفاست بزن تو حالش جمعه 17 اسفند 1386 10:55
    عشق فقط سه تا حرف تباهه که به وجودش اوردن تا سرپوش کارای دیگشون باشه... ته عشق همیشه نفرته !!!
  • بغل بازی سه‌شنبه 14 اسفند 1386 11:06
    افیون گفت تو هم بیا بغل بازی خب ما هم اومدیم. این شخصیت ها رو دوست داریم بغل کنیم: 1- Julien Dore 2- گابریل گارسیا مارکز (عاشق صد سال تنهاییشم) 3- خدا (عشق مطلق من) 4- هیچکس 5- Adidas قانون این بازی 5 تاست ولی من هیچ قانونی و قبول ندارم. 6- پیشرو 7- گوشیم 8- Avril Lavigne 9- بهار 10- خودم اینا هم از طرف من بازی: تنها...
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 14 اسفند 1386 09:56
    عاشق روزهای آفتابی ام.
  • خاطرت جمع باشد یکشنبه 12 اسفند 1386 07:54
    روی میز چیزی نیست خاطراتم را جمع کرده ام می برم به معبد غروب پیش حریق ابر و یک پنجره یک سویش تویی یک سویش آسمان.
  • ضد حال چهارشنبه 8 اسفند 1386 18:43
    غالبا روزای خوبم خیلی کمتر از روزای بدم بوده همیشه حالم گرفته ست بیشتر بی دلیل اه آخه اینم شد زندگی!
  • لعنت به تو سه‌شنبه 7 اسفند 1386 09:23
    چقدر سخته کسی و که یه زمانی عشقت بود دست تو دست اونی که جای تو رو گرفته ببینی چقدر سخته با این که می دونی دیگه هیچ حسی بهش نداری ولی حالت گرفته بشه از این که اون خوش می گذرونه و تو تنهایی! تف به تو و احساست تف به شعور نداشتت!
  • تاسف یکشنبه 5 اسفند 1386 11:02
    تا حالا شده تو خیابون یه تنفر بهت محکم تنه بزنه یا تو اتوبوس یا مترو انقدر شلوغ باشه که له و لوردت کنن یا تو صف یه چیزی انقدر هلت بدن که کنترل از دستت خارج بشه یا وقتی کنار خیابون وایستادی یه ماشین با سرعت خیلی زیاد از بغلت رد بشه؟! به این اتفاق ها چی می شه گفت؟ برخورد شما با این بی فرهنگی ها چیه؟!
  • تو دیگه مردی یکشنبه 5 اسفند 1386 10:04
    خیلی دوست داشتم که دستای تو همیشه مال من باشه ولی بدون تو شبا فقط می کردم دائما ناله می خوام بشینم و گریه کنم ولیکن فایده نداره چون این و می دونم که با تو بودن یه رویای محاله
  • [ بدون عنوان ] شنبه 4 اسفند 1386 07:44
    تو که رفتی چرا خاطره هاتو با خودت نبردی ? ؟ کاش می شد ذهنم و Format کنم.
  • من سه‌شنبه 30 بهمن 1386 09:30
    حرفهایم را دیگر باید برای خودم نگه دارم خاطراتم را باید به دست فراموشی بسپارم و تنهایی را به فصل تازه ی زندگیم وصله بزنم.
  • [ بدون عنوان ] شنبه 27 بهمن 1386 08:46
    کمتر از دو هفته از جداییمون می گذره... ولی دیگه خاطره ی با هم بودنمون یادم نیست. تو این مدت که تو تنهاییام با خودم خلوت کردم دیدم واقعا به نفعم بود که از زندگیم کشید بیرون. احساس خوبی دارم. انگار خود واقعیم رو پیدا کردم. انگاز تازه بیدار شدم. می خوام به معنای واقی کلمه زندگی کنم. دیگه هیچ حسی هم نسبت به اون ندارم....
  • خیالی نیست سه‌شنبه 23 بهمن 1386 08:19
    بدون عشق هم می توان زندگی را کرد می توان روال عادی را پیش گرفت می توان دانشگاه رفت کتاب خواند آهنگ گوش کرد با دوستان بود و یک زندگی تلخ را تجربه کرد! پ ن: از غریبه نخورده بودیم ازعشقمان بد ضربه خوردیم، بد!
  • [ بدون عنوان ] شنبه 20 بهمن 1386 10:06
    خدا جون حالا فهمیدم عشق و واسه چی آفریدی واسه داغون کردن آدم ها که هر کی عاشق شد و طرفش ترکش کرد و رفت بیاد سراغ تو که تو هم بشی تنها پناه دل های شکسته.
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 18 بهمن 1386 08:00
    آمدی یکدفعه و قلبم احساسم زندگیم آرزوهایم و تمام وجودم را در تو یافتم رفتی یکدفعه و من مات و مبهوت مانده ام که قلبم چرا گرفته است زخمی عمیق تمامی روحم را پر کرده و نمی دانم چرا زندگی دیگر غیر ممکن است نمی توانم نبودنت و رفتنت را باور کنم بدون تو من دیگر مرده ام.
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 16 بهمن 1386 08:53
    رفت... به همین سادگی دیگر از چه می توان گفت وقتی عشقی نیست رفت و من و غروب و تنهایی به همین سادگی!
  • زمستون کوتاهه شنبه 6 بهمن 1386 18:23
    ظهرهای برفی زمستون که بیرون آسمون تاریکه نشستن کنار بخاری و خوندن یه کتاب همراهه یه قهوه ی داغ می شه تموم زندگی من.
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 4 دی 1386 09:34
    سر دو راهی موندم بمونم؟ برم؟ اگه برم خودم داغون می شم ولی اگه بمونم مثل قبلا نمی شه ما دیگه همدیگرو باور نداریم!
  • قانون یکشنبه 2 دی 1386 08:44
    ببین ببین به من دستبند نزن چرا این و که می زنی بهم می گی حرف نزن بذار بگم من یه قربانی از جنگلم من یه من یه قربانی از جنگلم.
  • آخه عادت کرده بودم شنبه 1 دی 1386 07:41
    هی تو می دونی شبا دیگه بدون اس ام اس هات خوابم نمی بره!
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 27 آذر 1386 08:14
    خسته شده بودی از زندگی گفتی دیگه هیچی حال نمی ده می خواستی بذاری بری گفتی اگه پول داشتم می رفتم و دیگه هم بر نمی گشتم! یه لحظه همه چی بدجوری خورد تو حالم تو می رفتی اما من این وسط چی می شدم؟!!!!!!
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 25 آذر 1386 08:08
    بعضی کتابارو هر بار هم که بخونی برات جالب و جذابن مثل صد سال تنهایی مارکز که یکی از کتابای مورد علاقه ی منه. بعضی فیلم ها هم همین طور مثل crash و 8 mile الان هم دربه در دنبال feel the noise هستم.
  • موفقیت پنج‌شنبه 22 آذر 1386 09:58
    بزرگترین هدف زندگیم رفتن به دانشگاه بود حالا دانشجوی ترم یک IT هستم. محیط دانشگاه و دوستای جدیدی که پیدا کردم روحیه و اعتماد به نفسم و خیلی بالا برده. خوشحالم از این که احساس موفق بودن می کنم و این نهایت زندگیمه.
  • ابهام یکشنبه 18 آذر 1386 15:40
    چیزی نشده که عزیزم قرار بود بعد از مدت ها همدیگرو ببینیم نشد! تو گوشی و محکم کوبیدی من هم دلم گرفت و گریه کردم هیچ اتفاق خاصی نیفتاده همه چی درسته همه چی سره جاشه فقط نمی دونم چرا دیگه گوشیتو جواب نمی دی!
  • 72
  • 1
  • صفحه 2
  • 3